جدول جو
جدول جو

معنی دل دادن - جستجوی لغت در جدول جو

دل دادن
عاشق شدن دلداده گشتن، علاقه یافتن، توجه کردن دقت نمودن، دلیر ساختن جرات دادن، یا دل دادن وقلوه گرفتن با اشتیاق گرم گفتگو شدن، راز و نیاز کردن (عاشق و معشوق)
فرهنگ لغت هوشیار
دل دادن
کنایه از عاشق شدن، فریفته شدن، دل بسته به چیزی شدن، علاقه پیدا کردن، توجه کردن، دقت کردن، جرئت دادن، دلیر ساختن، برای مثال روی خندان طبیبان دل دهد بیمار را / باغبان بگشا ز ابرو چین که بیمار دلم (دانش - لغتنامه - دل دادن)
تصویری از دل دادن
تصویر دل دادن
فرهنگ فارسی عمید
دل دادن
((~. دَ))
عاشق شدن، توجه بسیار کردن، دلیر ساختن، دلداری دادن
تصویری از دل دادن
تصویر دل دادن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل داده
تصویر دل داده
عاشق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در دادن
تصویر در دادن
دادن عطا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم دادن
تصویر دم دادن
فریب دادن فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غل دادن
تصویر غل دادن
غلتانیدن چیزی مدور در سطحی
فرهنگ لغت هوشیار
رهاکردن آزادکردن آزاد گذاشتن، آزاد کردن کسی از زندان. یا ولا دادن صدا. آواز خواندن، داد و بیداد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
با فشاری دفعی چیزی یا کسی را افکندن، تنه زدن، بسویی راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم دادن
تصویر دم دادن
((~. دَ))
مغرور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غل دادن
تصویر غل دادن
((~. دَ))
غلتاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ول دادن
تصویر ول دادن
((وِ دَ))
رها کردن، آزاد کردن، آزاد کردن کسی از زندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
Bloom, Flower
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
Jostle, Nudge, Push, Shove, Thrust
دیکشنری فارسی به انگلیسی
empurrar, empurrar suavemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
empujar, empujar suavemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
popychać, szturchać, pchać
دیکشنری فارسی به لهستانی
толкать , подталкивать
دیکشنری فارسی به روسی
квітнути , цвісти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
штовхати , підштовхувати , штовхати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
schubsen, anstoßen, schieben, stoßen
دیکشنری فارسی به آلمانی
bousculer, donner un coup de coude, pousser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
spingere, spingere delicatamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
धक्का देना , हल्के से धक्का देना , धक्का देना
دیکشنری فارسی به هندی